سلام من اسمم فاطمه اس . الان که دارم براتون می نویسم در دانشگاه شریعتی در تهران پشت سیستمی که با خودم اوردم دانشگاه نشستم.
امروز شنبس. اول هفت و خب من با اینکه اول هفته هستش به شدت ستم . بعد از کلاسم میخوام برم ختم. ختم مادر استادم محمد زاده. دل خوشی از استادم ندارم چون به شدت اهل و لمس به منظورهای جنسی هستش . ایو من تاحالا نگفتم به هیچ کس ولی به شما میگم
چندباری به بهنه های مختل بدنمئ لمش بغل و حنتی بوسیدتم که من در تمام اینها پر از نفرت بودم چون که انسان متوجه میشه ولی نمیدونم چرا سکوت میکنه.
بگذریم در هر صورت من از کلاس ایشون فراری ا و دیگه نمیریم.
ی حتا اگرم مسیرم خورد سعی میکنم در هنگام تنهاییش نزدش نباشم .
بگذریم واقعا.
حالم به شدت گرفته شد .
خدافظ
برای افزایش دلبری خود این کار ها را انجام بدین .
کتاب بخونید . ادما ادمایی که کتاب میخونن رو دوست دارن .
بنویسید . یا بکشید . ادما ادمایی که میکشن یا می نویسن رو دوست دارن
مرتب باشید . شمرده حرف بزنید و با لبخند .
باید یاد بگیرم که مهربان باشم . مهربان تر حتی .
باید زیبا پوش باشم .
و موهام مرتب .
لاک هایم درست و تمیز باشه همیشه .
و خب حرفای قشنگ هم بزنم .
سرم به درسم باشه .
اونجوری مطمئنن موفق تر میشم .
الان هجده سالم هستش و قراره برم تو نوزده .
احساس میکنم زمان برام باقی نمونده و پیر شدم .
به شعر خوندن علاقه دارین؟
شاعر مورد علاقتون کیه؟
شعر حفظ میکنید؟
شعر حفظ کردن یکی از تفریحات مورد علاقه ی منه
به این پی بردم که اگه سراغ کسیو نگیرم سراغمو نمیگیره .
شاید این جریان برای همه ی ادم ها اینطور باشه . برای شما اینطوره؟
قراره یه روز پلن دور شدنمو عملی کنم .
یه روز که یه سرمایه دستم بیاد . یه خونه میخرم یه خونه ی خیلی ارزون تویه روستا تو رامسر یه چند تا بز سفید و همه رنگ ها و کتابامو میبرم . اونوقت دیگه مهم نیست که بزام درموردم چه فکری میکنن یا از دستم ناراحت میشن یا نه یا هرچی . میدونم که دوسم دارن . یا حداقل ناراحتم نمیکنن. میدونم که نمیزارن برن . میدونم که هستن .
اونجوری تنها باشم میتونم با یه درآمد کم زندگی خودمو بزارو بچرخونم .
پس واقعا اهمیت ندارین
واقعا ندارین.
میرم . درست تو یه روز برفی . برف نو . ارومه . سرده
سلام .امروز محکم بغلم میکرد . امروز ۱۶ ابان روز تولد نسترن و امیر در کافه . بعد روز به شدت شلوغش منو رسوند خونه و از همیشه قشنگ تر بغلم میکرد . میخوام بگم من واقعا وقتی یکی دوسم داره نمیدونم باید چی بگم؟
شما میدونید؟ ینی فقط لبخند میزدم و خب سرم پایین بودو بوسیده میشدم. باید کاری کرد؟باید حرفی زد؟ بعد از رفتنش اینارو خونده و قلب درد سراغم می آید؟ به دنبال هر چه باشم به سرم می آید؟ به دنبال نبودش نباشم؟
اوست پناه و پشت من . به هم می آیم . کاش میشد ببینیمون.
درباره این سایت